+جمعه ها روز منو خواهرجانه.من که پدر و مادرم فکر میکنن در آینده یکی از برگزیده های متخصصان علوم اعصاب هستم به همراه خواهر جان که برنامه ریزی دقیقی برای کنکور دکترای روانشناسی میکنن وقتی دنبال یه فیلم میگشتیم که ببینیم و نا امید شدیم و یهو فهمیدیم سیندرلای ۳ رو ندیدیم و چنان خوشحال شدیم که من زمانی که فهمیدم کنکور پزشکی قبول شدم این احساس و نداشتم و خواهر جان حتی نمیتونست صبرکنه دانلودش تموم شه و البته من با پیژامه ی خرس خرسی و یه تیشرت خرسی خرسی روی مبل ها بالا و پایین میپریدم و جیغ میکشیدم تا جایی که مامانم گفت ما تو در و همسایه آبرو داریم خجالت بکش :|

قسمت ۳ رو خیلی دوست داشتم.واقعا وقتی آناستازیا جای سیندرلارو باکمک عصای جادویی میگیره و نمیتونه متانت و اصالت سیندرلا رو تقلید کنه و جایی که نشون میده حتی اگر پرنس جادو بشه که آناستازیارو دوس داشته باشه بازم عشق وقتی واقعی نباشه قابل تشخیصه و

وایییییییییی دلم میخواد والت و بگیرم بماچولمونمش.



+وسایلم رو حاضر کردم واسه یه روز خسته کننده دیگه در بیمارستان و از همه بدتر جواب آزمایش خونم رو باید بگیرم و دروغ نیست بگم از ترس نتیجه و میزان اف بی اسم تا مرز سکته دارم میرم.فقط من میدونم چقدر شکلاتو شیرینی و پاستیل خوردم و خدا 



+رفتم از خونه بیرون میخواستم سوار ماشین بشم دیدم یه نفر چسبونده ماشینشو به ماشین ما از پهنا بعد اومدم بگم اِی تو روحت.تقریبا تا ر گفته بودم که دیدم خانم همسایه جلو رومه سریع فکر کردم ماشین خودشونه هول شدم گفتم عه چه رنگ قشنگی داره ماشینتون(حالاماشینشون سفید بود)گفت ماشین من نیست منم خیالم راحت شد مال خودش نیست گفتم میبینین خانم فلانی مردم چه بی ملاحظه و دور از جون شما بیشعورن.

کاملا دیدم رنگش پرید بعدم بدون اینکه به من چیزی بگه گوشیشو از جیبش درآورد به مخاطب پشت گوشیش گفت دخترم بیا ماشینتو بردار :| حالا دخترشو من یه بارم ندیدم.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها