من عاشقانه شهدای جنگ رو دوست داشتم همیشه ولی حالا دقیقا الان که مینویسم و صورتم از اشک و گلوم از بغض اشباح شده حتی از یادآوری عظمت شهدا تمام بدنم شروع به لرزیدن میکنه.شاید از بیرون مسخره و کوته فکرانه به نظر برسه که مطلقا برام مهم نیست ولی مگه میشه چشم بست روی کسایی که ره صدساله رو یک شبه رفتن؟

الان چرا ساعت ۳ صبح منو وارد دنیای خودتون کردین یهو؟دنیایی داره دل دادن به دل شهدا.کدومتون منو دعوت کردین امشب؟نگاه های قشنگ تک تکشون داره میاد جلوی چشمم وقتی از قطعه ۲۴ رد میشدم و کیف میکردم از نگاه کردن بهشون.از غرق شدن تو دنیایی از انسانیت چشماشون.

تاریخ ۲۹ خرداد ۹۸ ساعت سه و نیم بامداد در حال زیباترین عشق بازی جهانم.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها