امروز درحالی داشتم جواب یه آقای مراجعه کننده رو میدادم که به شدت سرمون شلوغ بود یعنی مدام داشتم با سیستم کارمیکردم و بیشترین فشار روی گردنم بود.
این آقای محترم یکی از اسم و رسم دارای روزگارن.
وسط شلوغی کارتش و پرت کرد جلوی من و گفت اینو بزن من برم.من کاملا متوجه شدم که کی هست و روچه حسابی اینطوری باهام برخورد میکنه.کارتشو هل دادم سمتش گفتم بشینین صداتون میکنم.یه خنده وحشتناکی کرد و گفت بزن خانم.
درحالی که سکوت همه جای دفتر و پرکرده بود و نزدیک ۴۰ تا مرد زل زده بودن به من و این آقا گفتم دیر اومدین زودم میخواین برین؟
صداشو برد بالا که نمیدونم وقتی ۴ تا زنو میذارن تو جامعه سرکار همین میشه و.
بلند شدم دستم و محکم کوبیدم رو میز که ببین اگر میخوای کارت امروز راه بیفته فقط بشین تا نوبتت بشه.
بیشتر دا و همون زمان دقیقا پابه پاش فریاد زدم شاید این فریادها صدای جامانده از اعتراضی به وسعت چند قرن بود.اونقدر که صدام بعد اتمام اون فریادها دقیقا شبیه صدای اردک شد.
گفت من یه تلفن بزنم میندازنت بیرون از اینجا.فرم شکایت بهم بدین.
بلند شدم فرم شکایت و پرت کردم تو صورتش گفتم مرد نیستی اگر شکایت نکنی.
داشت از عصبانیت منفجر میشد گفت آدم از خدا نترسه و.
وسط حرفش بلند شدم در پارتیشن و باز کردم شوکر توی جیب مانتومو درآوردم رفتم سمتش
دوتا قدم رفت عقب.سرباز اومد جلو ولی نمیتونست حرفی بزنه.
گفتم تویی که تمام ادعا و منم منم کردناتو با فشار دادن این دکمه از بین میره چی میگی؟؟
اینجا بود که دقیقا ن علیه ن وارد عمل شد و دختر کناریه من که ترسیده بود گفت آقا ایشون دخترآقای فلانی هستن.
خدا شاهد بود که دستشو گذاشت روی سرش و گفت غلط کردم!من چاکر اقای فلانی ام چرا زودتر نگفتی و دخترم من فلانم و عصبی شدم و تو عین دختر منی و.
برگشتم و نگاه وحشتناکی به دختره کردم.
دلم نمیخواست اسم بابارو بیاره و روحساب بابا مرده اینکارو بکنه.میخواستم خفه اش کنم.
آخرسر مثل بچه آدم نشست سرجاش منم کارتشو گذاشتم زیر ۶۰۰ تا کارت که دوسه ساعت معطلی بکشه.

+جوشونده خوب برای صاف کردن صدا به شدت نیازمندم.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها